در عالم خیال، نشسته بر زورق لبخند، به خودم فرمان می‌دهم: بهار را دریاب. آیا می‌شود دقایقی چنین زیست؟

✅رنج‌هایت را فراموش کن، دردهایت را بگذار و اندوه‌هایت را حتی از خودت هم پنهان کن، بهار را دریاب. خودت را به دست نسیمی بسپار که از آن سوی کوهستان دور می‌آید. صدای جویبار و زمزمه‌ی نسیم، ترا به میهمانی مهرورزان دعوت می‌کند. به تعبیر حافظ، غم زمانه را هیچ کرانه نیست. پایان و انتهایی ندارد. منتظر مباش و چون خیام، دم، غنیمت شمار و درمیانه‌ی تار و پود رنج‌های تنیده شده بر دست و پای روح‌ات، چشم‌هایت را ببند و رقصان از هیاهوی بی‌سامان عبور کن و راه زندگی را تا جاودانگی بپیمای.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین جستجو ها